فصل²فیک؛[بازی دوباره...]
P¹¹
مینسو:.....
تهیونگ:حالا بیابریم صبحونه بخوریم
مینسو:با..شه
(ویو بعد از صبحونه)
مینسو ویو
صبحونه خوردیم منم حوصلم سر رفت رفتم حیات بچرخم وداشتم درباره فرار دوباره فکر میکردم که تهیونگ اومد وگفت
تهیونگ:مینسو غروب میخوایم بریم یه جایی
مینسو:کجا؟
تهیونگ:بارفقط برای مافیا هاست
مینسو:خومن چرابیام
تهیونگ:فک کردی من میزارم تنهابمونی
مینسو:نترس این همه بادیگارد هست وخدمتکار چطورمیخوام فرارکنم
تهیونگ:نوچ باید بیای
مینسو:اَه باشه
تهیونگ:لباس باز نمیپوشی ونزدیک هیچ پسری نمیشی اوکی؟
مینسو باشه حالاکِی آماده شم؟
تهیونگ:عام..حدود ساعت هفت
مینسو:باشه
(پرش زمانی به ساعت۶)
مینسو ویو
دیدم ساعت۶ رفتم آماده شم اول یه لباس خوب انتخاب کردم که فقط یکم باز بودامیدوارم گیر نده یه ارایش یکم غلیط کردم خیلی خوشگل شده بودم رفتم پایین تهیونگ وهرچه صدا زدم جواب نداد یهوبه خودش اومد راه افتادیم به سمت بار وقتی رسیدیم باچیزی که دیدم شوکه شدم.......
ادامه دارد.....
لایک کنننننننن
مینسو:.....
تهیونگ:حالا بیابریم صبحونه بخوریم
مینسو:با..شه
(ویو بعد از صبحونه)
مینسو ویو
صبحونه خوردیم منم حوصلم سر رفت رفتم حیات بچرخم وداشتم درباره فرار دوباره فکر میکردم که تهیونگ اومد وگفت
تهیونگ:مینسو غروب میخوایم بریم یه جایی
مینسو:کجا؟
تهیونگ:بارفقط برای مافیا هاست
مینسو:خومن چرابیام
تهیونگ:فک کردی من میزارم تنهابمونی
مینسو:نترس این همه بادیگارد هست وخدمتکار چطورمیخوام فرارکنم
تهیونگ:نوچ باید بیای
مینسو:اَه باشه
تهیونگ:لباس باز نمیپوشی ونزدیک هیچ پسری نمیشی اوکی؟
مینسو باشه حالاکِی آماده شم؟
تهیونگ:عام..حدود ساعت هفت
مینسو:باشه
(پرش زمانی به ساعت۶)
مینسو ویو
دیدم ساعت۶ رفتم آماده شم اول یه لباس خوب انتخاب کردم که فقط یکم باز بودامیدوارم گیر نده یه ارایش یکم غلیط کردم خیلی خوشگل شده بودم رفتم پایین تهیونگ وهرچه صدا زدم جواب نداد یهوبه خودش اومد راه افتادیم به سمت بار وقتی رسیدیم باچیزی که دیدم شوکه شدم.......
ادامه دارد.....
لایک کنننننننن
۷.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.